معنی جدا کردن، سنجیدن، ازمایش، امتحان، ازمون، کوشش کوشش کردن، سعی کردن، کوشیدن، ازمودن، محاکمه کردن, معنی جدا کردن، سنجیدن، ازمایش، امتحان، ازمون، کوشش کوشش کردن، سعی کردن، کوشیدن، ازمودن، محاکمه کردن, معنی [bا lcbj، sj[dbj، اxkاda، اkتpاj، اxkmj، lmaa lmaa lcbj، sud lcbj، lmadbj، اxkmbj، kpاlki lcbj, معنی اصطلاح جدا کردن، سنجیدن، ازمایش، امتحان، ازمون، کوشش کوشش کردن، سعی کردن، کوشیدن، ازمودن، محاکمه کردن, معادل جدا کردن، سنجیدن، ازمایش، امتحان، ازمون، کوشش کوشش کردن، سعی کردن، کوشیدن، ازمودن، محاکمه کردن, جدا کردن، سنجیدن، ازمایش، امتحان، ازمون، کوشش کوشش کردن، سعی کردن، کوشیدن، ازمودن، محاکمه کردن چی میشه؟, جدا کردن، سنجیدن، ازمایش، امتحان، ازمون، کوشش کوشش کردن، سعی کردن، کوشیدن، ازمودن، محاکمه کردن یعنی چی؟, جدا کردن، سنجیدن، ازمایش، امتحان، ازمون، کوشش کوشش کردن، سعی کردن، کوشیدن، ازمودن، محاکمه کردن synonym, جدا کردن، سنجیدن، ازمایش، امتحان، ازمون، کوشش کوشش کردن، سعی کردن، کوشیدن، ازمودن، محاکمه کردن definition,